یک سبد آسمان

در آینده من را مادر شهید صدا خواهند کرد،اسئل الله من فضله

تبلیغات تبلیغات

داداش کوچیکم نگران نباش تو خوب میشی

اگر مریض شدی نگران نباش مامان هست خواهر هست داداش هست همسرت هست مامان همیشه هست مامان همیشه کنارته مامان همیشه مراقبته پس نگران نباش مامان عزیزم خیلی دوست دارم . کاش چهار تا پسر داشتم احمد حامد ابراهیم عباسعلی البته چهارقلو هیچ وقت فکر نمی کنم بتونم چنین لیاقتی پیدا کنم.هیچ وقت زندگی همینه باید تا لحظه اخر امیدوار بود خدایا من هنوز به تو امید دارم امید به خوب شدن درد عزیزانم امید به گره گشایی کارهاشون امید به برآورده شدن آرزوهاشون من یعنی امید
ادامه مطلب

حالا واقعا چیزی نمونده

ضدآفتابم رو به اتمام بود و همچنین فوم شست و شوی صورتم و همچنین متوجه شدم که در طول زندگی هیچ وقت به دست هام ضدآفتاب نزدم و بهشون باید بیش تر توجه کنم ، چون اون ها هم عزیزند و در معرض نور آفتاب هستند. تصمیم گرفتم یه ضدآفتاب هم برای دست هام سفارش بدم. همه رو از دیجی سفارش دادم و تحویل گرفتم . امشب بعد از شستن صورت با فوم جدید ، موقع زدن تونر به صورتم ، با خودم گفتم وای این تونر چقدر کم مونده ، آخه بعد از این همه پولی که دادم نمیتونم دوباره از دیجی سفارش بدم
ادامه مطلب

فاجعه با یه تبخال ساده شروع شد.

وقتی داشتم با اسنپ از خونه خواهر بر میگشتم ، یادم افتاد گوشیم رو خونه خواهر جاگذاشتم و یک دفعه در اون لحظه بدنم یه جوری شد. و برگشتم و گوشی رو برداشتم. وقتی رسیدم خونه متوجه یه برجستگی روی لبم شدم. که داخلش سفید بود ، انگار چرک کرده بود. ولی چرک نیست . لطفا به هیچ عنوان فشارش ندین. و فردا صبح این برجستگی بزرگ تر شد و دوتا کنارش زد و فرداش دوتا روی لب پایینی. انگار این ویروس خیلی سریع منتقل میشه ، باید لب هام رو باز نگه دارم.
ادامه مطلب

مامان قشنگم تو خیلی زیبایی

اسمش شب آرزوهاست یا هرچیز دیگه ای خوبه که برای چند دقیقه تمرکز کنیم ببینیم چی میخوایم. خوبه که برای چند دقیقه بفهیم کار دست خداست . چقدر ماه رجب رو دوست دارم. مامان خیلی دوست دارم. کاش میشد یه بار دیگه با هم دیگه چهارنفری بریم سفر. مامان الهی ورم دندونت زود خوب بشه. مامانم من خیلی متاسفم. مامان تو خیلی برای ما زحمت میکشی . مامان کاش میشد انقدر خودخواه نبودم آخه تو دست خودت نبود ، معذرت میخوام از صمیم قلبم .
ادامه مطلب

مردها ، پسربچه های کوچک هستند.

امروز توی میدون ایستاده بودم و منتظر ، کنارم جلوی بانک مسکن یه مرد چهارشونه قدبلند پیر واقعا پیر و سالخورده ، یه کلنگ روی دوشش و یه کیسه دستش ، ساعت حدود ۴ یا ۵ عصر بود و از طرف به اون طرف می رفت. و منتظر کار ... پروردگارم محبوبم معذرت میخوام معذرت میخوام معذرت میخوام. خدایا از خودم شرمندم از عزیزانم ... خدایا استغفار می کنم از تمام حرف ها و کارهای اشتباهی که امروز انجام دادم.پول از تو ، آبرو از تو ، دوست داشتن از تو ، محبت از تو ، عقل از تو ، توفیق از تو
ادامه مطلب

وبلاگ های پیشنهادی

جستجو در وبلاگ ها